|
تنظیم هیجان و نقش آن در پیش بینی نشانه های افسردگی در دانشجویان نویسندگان: شکوفه دادفرنیا1، حبیب هادیان فرد2، چتگیز رحیمی3، عبدالعزیز افلاک سیر4 1. دانشجوی دکتری روانشناسی بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران. 2. نویسنده مسئول: استاد گروه روانشناسی بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران. تلفن تماس:0987136284641 E-mail: hadianfd@shirazu.ac.ir 3. استاد گروه روانشناسی بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران. 4. دانشیار گروه روانشناسی بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران. |
طلوع بهداشت دو ماهنامه علمی پژوهشی دانشکده بهداشت یزد سال نوزدهم شماره اول فروردین و اردیبهشت 1399 شماره مسلسل: 79 تاریخ وصول: 14/05/1398 تاریخ پذیرش: 17/06/1398 |
چکیده مقدمه: در سالهای اخیر، بسیاری از پژوهشهای مرتبط با اختلالات روانی بر نقش هیجان و فرآیندهای تنظیمی هیجان در مفهومسازی، تبیین و درمان بیماریها متمرکزشدهاند. مشکل در تنظیم هیجان و واکنشهای هیجانی چهره غالب اختلالات روانی بهویژه اختلالات درونی ساز شده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در پیشبینی افسردگی است. روش بررسی: پژوهش حاضر، یک پژوهش توصیفی - همبسـتگی اسـت. 650 نفر از دانشجویان دانشگاه یزد به روش نمونه گیری خوشهای انتخاب و پرسشنامه افسردگی بک –ویرایش دوم (BDI-II) و پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (CERQ) را تکمیل کردند. دادهها با استفاده از نرمافزار 21 SPSS و با روش رگرسیون گامبهگام مورد تحلیل قرار گرفت. یافتهها: یافته های پژوهش نشان داد که بین راهبردهای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان (سرزنش خود، نشخوار ذهنی، فاجعه انگاری و سرزنش دیگران) و افسردگی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین رابطه راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان (پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، دیدگاهگیری) و افسردگی معکوس و معنادار است. بر اساس نتایج رگرسیون گام به گام راهبردهای خودسرزنشی، تمرکز مجدد، فاجعه انگاری، تمرکز مجدد بر برنامهریزی و سرزنش دیگران در کل 34% از واریانس افسردگی را تبیین کرد. نتیجهگیری: طبق نتایج پژوهش حاضر، راهبر دهای تنظیم هیجان، می تواند عامل بسیار مهمی در پیشبینی ابتلا به افسردگی باشد و تقویت راهبردهای سازگارانه ی تنظیم هیجان باید در طراحی و اصلاح مداخلات مربوط به افسردگی مورد توجه واقع شود. واژه های کلیدی: افسردگی، تنظیم هیجان، راهبردهای شناختی، پیشبینی |
مقدمه
طبق آمار سازمان جهانی بهداشت (WHO) آمار مبتلایان به افسردگی در سطح جهانی، در دهۀ گذشته، تقریباً 20 درصد افزایش داشته است (1،2). در حال حاضر بیش از 350 میلیون نفر در سطح جهان به افسردگی مبتلا هستند(3). افسردگی در ایران نیز با شیوع 21 درصد در رأس اختلالات روانی قرار دارد (4). افسردگی با رنج شخصی و اختلال در عملکرد، شغلی، اجتماعی و نقش خانوادگی همراه بوده و یکی از علل اصلی ناتوانی و مرگ و میر است(5). نشانهها و علائم افسردگی ( مثل خلقوخوی افسرده، بیعلاقگی نسبت به لذات زندگی، نداشتن انگیزه، کاهش تمرکز و حافظه، افکار خودکشی) از مهم ترین عوامل تهدیدکننده بهداشت و سلامت عمومی جوامع محسوب میشود(6). علائم و نشانههای خفیفافسردگی نیز می تواند بر روند زندگی تأثیرات منفی داشته باشد(7).
هرچند افسردگی در گروهها ی مختلف جامعه مشاهده میشود اما دانشجویان دانشگاه ازجمله گروههایی هستند که به دلایل متعدد درمعرض خطر علائم افسردگی قراردارند (8). ورود به دنیای بزرگسالی و پذیرفتن مسئولیت های متعدد، پشت سر گذاشتن سد کنکور و اضطرابهای مربوط به آن، آینده مبهم شغلی یا عدم علاقه به رشته، جدا شدن از خانواده و ساکن شدن در منطقه ای با فرهنگ متفاوت، تجربه زندگی در کنار افراد ناآشنا با خلقوخوی متفاوت و مشکلات سازگاری وکمبود امکانات در خوابگاه میتواند فشار روانی قابل توجهی را بر دانشجویان وارد کند. در مطالعات متعدد، میزان افسردگی بالایی در دانشجویان دانشگاههای ایران گزارش شدهاست (12- 9 )، علائم افسردگی در فرآیند یادگیری و عملکرد حافظه دانشجویان تداخل ایجاد کرده و بر پیشرفت تحصیلی آنان تاثیر منفی می گذارد(13). طبق تحقیقات، بسیاری ازافراد مبتلا به افسردگی، به سو مصرف مواد نیز دچار می شوند (14). مساله دیگر، عدم مراجعه دانشجویان مبتلا به افسردگی برای درمان است. عدم مراجه و درمان بهموقع میتواند باعث تشدید علائم افسردگی و بروز مشکلات جدی شود(16، 15). بنابراین شناسایی علل و عوامل ابتلا به افسردگی ، درک فرآیند ابتلا به آن و شناسایی افراد در معرض خطر اولیه ، بهویژه در میان دانشجویان، جهت پیشگیری و مداخله بهموقع ضروری بوده و میتواند از تشدید افسردگی و تحمیل هزینه و بار بیشتر بر فرد، خانواده و جامعه جلوگیری نماید.
در سال های اخیر پژوهشگران جهت فهم بهتر همبودی اختلالهای اضطرابی و افسردگی و ارتقای نتایج درمانی، بر نقش هیجان و تنظیم هیجان در این اختلالات تمرکز کردهاند (17). مشکلات تنظیم هیجانی بهعنوان محور بسیاری از انواع آسیبشناسی روانی در نظر گرفته شده و کلیدی برای درمان این اختلالها به حساب میآیند. پژوهشهای زیادی به منظور مشخص نمودن ارتباط بین مشکلات تنظیم هیجان و اختلالاتی مثل افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلال اسـترس پس از سانحه و اختلالات خوردن انجام شده اسـت(18). تنظیم هیجان فرآیندی است که از طریق آن افراد میتوانند بر اینکه چه هیجانهایی داشته باشند، همچنین زمان و نحوه تجربه ابراز هیجانات تأثیر بگذارند (17). افـراد در مواجهـه با رویدادهای استرسزا، از راهبردهای تنظـیم هیجـان متفـاوتی بـرای تنظیم هیجان های خود استفاده میکنند(20، 19، 17). از متداول ترین شیوه های مدیریت هیجان، تنظـیم شناختی هیجان است. (21). تنظــیم شــناختی هیجــان، بــه شــیوهی شــناختی مــدیریت و دســتکاری اطلاعات فراخوانندهی هیجان ، اشاره دارد(22).
راهبردهای شناختی تنظیم هیجان در بسیاری از پژوهش های نظـری و کـاربردی مورد بررسی قرار گرفته و تحت عنوان راهبردهـای سـازگارانه و ناسـازگارانه طبقهبندی شدهاست (23، 17). گارنفسـکی ،کرایج و اسپینهاون (2001) یه راهبردهای تنظـیم شـناختی هیجـان سـرزنش خود (self-blame)، پذیرش (acceptance)، نشخوار ذهنی (rumination)، تمرکز مجدد مثبت (reorientation)، تمرکز مجدد بر برنامهریزی(plan focus)، ارزیابی مجدد مثبت (positive reappraisal)، اتخـاذ دیدگاه یا دیدگاهگیری (Perspective taking)، فاجعه انگاری (catastrophizing) و سـرزنش دیگـران (Other-blame) اشاره کرده اند (24). سـرزنش خـود، سـرزنش دیگـران، نشـخوار ذهنـی و فاجعـه آمیـز پنـداری، راهبردهـای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان و پذیرش، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، تمرکز مجـدد مثبـت، ارزیابی مجدد مثبت و اتخاذ دیدگاه، راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان را تشکیل می دهند.
راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان با سلامت روان مرتبط یوده(27-25) و بالعکس استفاده از را هبردهای ناسازگارانه میتواند در ایجاد و یا تداوم اختلالات روانی نقش اساسی داشته باشد(28). ناتوانی در مدیریت پاسخ های هیجانی باعث می شود افراد، دورههای شدیدتر و طولانیتر از پریشانی را تجربه کنند که در نهایت ممکن است به اختلالهای اضطرابی و افسردگی منجر شود (29).
با توجه به نکات فوق هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان است در پیشبینی افسردگی است. شناسایی راهبردهای سازنده و غیرسازنده که با افسردگی ارتباط دارد میتواند به طراحی و اصلاح مداخلات مبتنـی بـر آمـوزش مهـارتهـای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان و در نتیجه پیشگیری و درمـان افسـردگی کمک کند.
روش بررسی
پژوهش حاضر، یک پژوهش توصیفی از نـوع همبسـتگی اسـت. جامعه آماری پژوهش تمام دانشجویان دختر دانشگاه یزد در سال تحصیلی 98-97 بودندکه از میان آنها 650 نفـر به شیوهی نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. شیوهی نمونهگیـری به این ترتیب بود که ابتدا از مجموع دانشکدهها و دانشگاه یزد،10 دانشکده و سپس از هر دانشکده 5 کلاس و از هر کلاس 13 نفر به شـکل تصـادفی انتخاب شد. پس از کسب رضایت آگاهانه، شرکتکنندگان مقیاس افسردگی بک –ویرایش دوم (BDI-II) و فرم کوتاه مقیاس تنظیم شـناختی هیجان(18-CERQ) را تکمیل کردند.
ابزارهای پژوهش پرسشنامه راهبردهای تنظیم شناختی (18-CERQ) : این پرسشـنامه را گارنفســکی، و همکاران (2002) به منظور ارزیابی راهبردهـای شـناختی تنظیم هیجان بعـد از تجربـه وقایع ناراحتکننده ابـداع کردنـد(30). نسخه اصلی پرسشـنامه 36 عبـارت دارد که هر کدام براساس مقیاس درجه بندی لیکرت در دامنه ای از هرگـز(1) تـا همیشـه (5) قـرار دارد. در مجمـوع 9 خـرده مقیـاس وجود دارد که هر کدام راهبردی خـاص از راهبردهـای تنظـیم شناختی هیجان را میسـنجد. خـرده مقیـاسهـا عبـارت انـد از: سرزنش خود، سرزنش دیگران، پذیرش، تمرکـز مجـدد بـر برنامهریزی ،تمرکز مجدد مثبت، نشخوار فکری، باز ارزیابی مثبت، دیدگاه گیری و فاجعه انگاری. گارنفسـکی و همکـاران (2002) پایـایی ایـن آزمـون را بـا اسـتفاده از ضـریب آلفـای کرونباخ به ترتیب برابر 87/0 ، 91/0و 93/0 گزارش دادنـد. در ایران روایی آزمون از طریـق همبسـتگی نمـره کـل بـا نمـرات خرده مقیاسهای آزمون بررسـی شـد کـه دامنـه ای از 40/0 تا 68/0با میانگین 56/0 را در برمی گرفـت کـه همگـی معنـادار بودند. هم چنین پایایی پرسشنامه، با اجرا روی نمونهای از افراد 15تـا 25سال ضریب آلفای کرونباخ برابر با 82/0گـزارش شـده و برای روایی پرسشنامه از طریق همبستگی راهبردهای منفـی بـا نمرات افسردگی و اضطراب پرسشـنامه سـلامت عمـومی، بـه ترتیب ضرایبی برابر با 35/0و 37/0 به دست آمـده اسـت کـه همگی معنادار بودند (31).
در پژوهش حاضر از فرم کوتاه نسخه فارسی پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان (CERQ-P-short) استفاده شد که دارای 18 گویه است و حسنی (1390) اعتبار و روایی آن را در جامعه ایرانی بررسی کرده است. نتایج پژوهش نشان داد که فرم کوتاه نسخه فارسی پرسشنامه نظم جویی شناختی هیجان از اعتبار و روایی مناسبی برخوردار است. همچنین در مقایسه با فرم بلند فارسی مقیاس، فرم کوتاه از نظر ساختار عاملی و روایی همزمان مطلوبتر میباشد.. توزیع گویه ها فرم کوتاه با آزمون اصلی و نسخه بلند فارسی مطابقت داشت. علاوه بر این، الگوی روابط بین خرده مقیاس های فرم کوتاه پرسشنامه، بیانگر چند بعدی بودن مقیاس و استقلال نسبی خرده مقیاسها بود(21).در فرم کوتاه مقیاس نظم جویی شناختی هیجان، نمره هر خرده مقیاس یا جمع نمره های دو ماده مربوط به آن به دست می آید. بنابراین نمره هر خرده مقیاس بین 2 تا 10 است. نمره کل مقیاس نیز بین 18 تا 90 است.
پرسشنامه افسردگی بک-ویرایش دوم (BDI-II):BDI-II یک شاخص خودگزارشی 21-ماده ای از نشانه های افسردگی تجربه شده در دو هفته گذشته است و شکل بازنگری شده پرسشنامه افسردگی بک است(32). مؤلفههای افسردگی مورد سنجش در این پرسشنامه شامل نشانههای عاطفی، شناختی، رفتاری، جسمی، انگیزشی و افکار خودکشی است. گویهها از 0 تا 3 درجه بندی میشود. حداکثر نمره فرد در این پرسشنامه 63 است. به عنوان یک قاعده کلی نمره 19-14 افسردگی خفیف، 28-20 افسردگی متوسط و 63-29 افسردگی شدید در نظر گرفته میشود. این پرسشنامه همسانی درونی بالا (91/0=α، بک، استیر، بال و رانیری، 1996) و پایایی بازآزمایی بالا (93/0=r ، بک و همکاران، 1996) دارد. رجبی و کسمایی (1391) اعتبار فرم ایرانی را با روش همسانی درونی به دست آوردند(33). مقدار ضریب آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه 86/0، برای عامل های اول و دوم به ترتیب 84/0 و 78/0 بود. در پژوهشی دیگر ضریب آلفای کرونباخ 91/0 و ضریب پایایی 94/0 برای این مقیاس در نمونه ایرانی محاسبه شده است (34).
استانداردهای اخلاقی این پژوهش در کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد بررسی و با شناسه اخلاق IR.SSU.SPH.REC.1398.053 مصوب گردید.
یافته ها
ابتدا تعداد 17مورد از پرسشنامه ها به دلیل پاسخ های ناقص از تحلیل های آماری کنار گذاشته شدند. جهت بررسی مقادیر
پرت چند متغیری از فاصله مهالانوبیس (Mahalanobis distance) استفاده شد. مطابق جدول کای دو، سه مورد که فاصله مهالانوبیس آن ها بالاتر از 87/27 (9=df) بود، از نمونه حذف شدند. بقیه مفروضههای آماری با اجرای یک تحلیل رگرسیون اولیه و ارزیابی نمودار پراکندگی باقیماندهها مورد سنجش قرار گرفت. در این مرحله نیز مواردی دارای مقادیر باقی مانده پرت (قدر مطلق مقدار باقی مانده بیشتر از 3 بود) شناسایی و حذف شدند و بنابراین تعداد به 627 نفر تقلیل یافت. بعد از اطمینان از برقراری مفروضههای رگرسیون، داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. در جدول 1، میانگین و انحراف معیار افسردگی و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان نشان داده شده است.
ضرایب همبستگی پیرسون بین متغیرهای پژوهش در جدول 2 گزارش شده است. همانطورکه در جدول 2 مشاهده میشود، بین راهبردهای تنظیم شناختی ناسازگارانه (سرزنش خود، نشخوار ذهنی، فاجعه انگاری و سرزنش دیگران) و افسردگی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. هم چنین بین راهبردهای تنظیم شناختی سازگارانه (پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، دیدگاه گیری) و افسردگی رابطه معکوس و معنادار وجود دارد.برای بررسی سهم راهبردهای تنظیم هیجان در پیشبینی افسردگی، از رگرسیون گام به گام استفاده شد که در آن نمرات افسردگی به عنوان متغیر ملاک و 9 راهبرد تنظیم شناختی هیجان به عنوان متغیر پیشبین وارد معادله شدند. خلاصه نتایج رگرسیون گام به گام در جدول 3 ارائه شدهاست.
همانگونه که مشاهده میشود راهبردهای خودسرزنشی (001/0P≤، 51/1β =)، تمرکز مجدد (001/0P≤، 78/0(β =-، فاجعه انگاری (001/0 P≤، 03/1β =) و تمرکز مجدد بر برنامهریزی (001/0P≤، 94/0- β =) در پنج گام 34% از واریانس افسردگی را پیشبینی میکند. به طوری که راهبردهای ناسازگارانه مثل سرزنش خود، فاجعه انگاری و سرزنش دیگران به صورت مستقیم و تمرکز مجدد و تمرکز مجدد بر برنامه ریزی به طور معکوس پیشبینیکننده افسردگی هستند.
جدول 4 ضرایب رگرسیونی متغیرهای مستقل و آماره t فقط در گام پنجم را نشان میدهد.
جدول 1: شاخص های توصیفی (میانگین و انحراف معیار) متغیرهای پژوهش
متغیر |
میانگین |
انحراف معیار |
1-افسردگی |
93/12 |
04/10 |
2-سرزنش خود |
98/4 |
18/2 |
3-پذیرش |
69/6 |
19/2 |
4- نشخوار ذهنی |
58/6 |
20/2 |
5-تمرکز مجدد مثبت |
93/4 |
19/2 |
6-تمرکز بر برنامه ریزی |
23/7 |
20/2 |
7-ارزیابی مجدد مثبت |
76/6 |
41/2 |
8-دیدگاه گیری |
06/6 |
10/2 |
9-فاجعه انگاری |
53/5 |
28/2 |
10-سرزنش دیگران |
02/4 |
74/1 |
جدول 2: ماتریس همبستگی بین راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و افسردگی
متغیر |
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6 |
7 |
8 |
9 |
10 |
1-افسردگی |
00/1 |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
2-سرزنش خود |
**42/0 |
00/1 |
|
|
|
|
|
|
|
|
3-پذیرش |
*09/0- |
**11/0 |
00/1 |
|
|
|
|
|
|
|
پ- نشخوار ذهنی |
**33/0 |
**45/0 |
**13/0 |
00/1 |
|
|
|
|
|
|
5-تمرکز مجدد مثبت |
**28/0- |
01/0- |
**30/0 |
*07/0- |
00/1 |
|
|
|
|
|
6-تمرکز بر برنامه ریزی |
**23/0- |
*07/0 |
**43/0 |
*09/0 |
**40/0 |
00/1 |
|
|
|
|
7-ارزیابی مجدد مثبت |
**18/0- |
**13/0 |
**47/0 |
*08/0 |
**42/0 |
**61/0 |
00/1 |
|
|
|
8-دیدگاه گیری |
**12/0- |
**13/0 |
**45/0 |
**09/0 |
**45/0 |
**44/0 |
**54/0 |
00/1 |
|
|
9-فاجعه انگاری |
**40/0 |
**40/0 |
01/0 |
**57/0 |
**13/0- |
05/0 |
03/0- |
03/0- |
00/1 |
|
10-سرزنش دیگران |
**18/0 |
**16/0 |
01/0- |
**20/0 |
06/0 |
*09/0 |
04/0 |
**12/0 |
**26/0 |
00/1 |
**01/0 , P<* 05/0P<
جدول 3: خلاصه تحلیل رگرسیون گام به گام برای پیش بینی افسردگی بر اساس راهبردهای تنظیم هیجان
گام |
متغیر پیش بین |
|
R2 |
∆R2 |
F |
Sig |
1 |
خودسرزنشی |
42/0 |
18/0 |
17/0 |
37/133 |
00/0 |
2 |
خودسرزنشی ،تمرکز مجدد |
50/0 |
25/0 |
25/0 |
70/105 |
00/0 |
3 |
خودسرزنشی ،تمرکز مجدد،فاجعه انگاری |
55/0 |
30/0 |
30/0 |
95/88 |
00/0 |
4 |
خودسرزنشی ،تمرکز مجدد،فاجعه انگاری تمرکز مجدد بر برنامه ریزی |
58/0 |
33/0 |
33/0 |
92/77 |
00/0 |
5 |
خودسرزنشی ،تمرکز مجدد،فاجعه انگاری تمرکز مجدد بر برنامه ریزی سرزنش دیگران |
59/0 |
34/0 |
34/0 |
57/64 |
00/0 |
جدول 4: ضرایب رگرسیون و آماره t مربوط به گام پنجم تحلیل رگرسیون
|
B |
SEB |
β |
T |
Sig |
خودسرزنشی |
51/1 |
16/0 |
33/0 |
18/9 |
00/0 |
تمرکز مجدد |
78/0- |
16/0 |
17/0- |
72/4- |
00/0 |
فاجعهانگاری |
03/1 |
16/0 |
23/0 |
30/6 |
00/0 |
تمرکز مجدد بربرنامهریزی |
94/0- |
16/0 |
21/0- |
77/5- |
00/0 |
سرزنش دیگران |
55/0 |
19/0 |
09/0 |
79/2 |
00/0 |
بحث و نتیجه گیری
یافته های پژوهش نشان داد که بین راهبردهای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان (سرزنش خود، نشخوار ذهنی، فاجعه انگاری و سرزنش دیگران) و افسردگی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین رابطه راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان (پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، دیدگاهگیری) و افسردگی منفی و معنادار است.
مروری بر تعریف این راهبردها، به درک رابطه آنها با افسردگی کمک میکند. افرادی که تمرکز مجدد مثبت را به کار می برند، تلاش میکنند تا به جای فکر کردن درباره رخداد واقعی، به تفکر درباره مسائل شادی بخش و خوشایند بپردازند. با کمک تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، افراد به گام های مورد نیاز برای اداره موقعیت پیش آمده می پردازند و بنابراین این راهبرد به حل مسأله کمک میکند. با اتخاذ راهبرد دیدگاه گیری، افراد رویداد استرسزای پیش آمده را با سایر رویدادها مقایسه می کنند و با به دست آوردن دورنمایی از واقعه پیش آمده در زمان و مکان و توجه به نسبیت رویدادها، تصویر جامعتری از موقعیت به دست آورده و از لحاظ ذهنی آرام میشوند (35). ارزیابی مجدد مثبت شامل تغییرشیوه اندیشیدن به موقعیت و تفسیر آن به شکل فرصتی برای رشد شخصی ، بـه منظــور کـاهش فشــارهای هیجانی، در موقعیت بالقوه برانگیزاننـده ی هیجـان است که هم منجر به کاهش رفتارهای بیانگر و هـم تجربه های منفی هیجانی میشود (36). اخیـراً مـدل تنظـیم هیجـانی گراس (1998) ارزیابی مثبت و تمرکز مثبت مجدد را به عنوان راهبردهـایی کـه منجـر بـه پاسـخ هـای جسمی و هیجانی مثبت به محرک های برانگیزانندهی هیجان می شوند، نشان مـیدهـد.
با توجه به تعاریف بالا، میتوان انتظار داشت افرادی که در رویارویی با وقایع ناراحتکننده به بهترین اقدام برای کنار آمدن با شرایط موجود میپردازند و ذهن خود را معطوف به برنامه ریزی و اقدام برای حل مشکل میکنند، نتایج هیجانی مثبت و سلامت روان بهتری کسب کرده و سطوح پایین تری از افسردگی را نسبت به دیگران تجربه می کنند (37).
در همین راستا پژوهشهای زیادی ارتباط راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان را با افسردگی نشان دادهاند(26،27،38،39). راهبردهای انطباقی از جمله ارزیابی مجدد مثبت، تمرکز مجدد مثبت و تمرکز مجدد بر برنامهریزی باعث میشود افراد به طور فعالتر و انعطاف پذیرتری با نشانه های موقعیتی روبرو شوند و کاهش پاسخ های قالبی سختگیرانه مانع از تجربه علایم افسردگی میگردد(40). به علاوه استفاده از این راهبردها، میتواند شناختها و عقاید غیر منطقی و کژکارانه را تعدیل کرده و بدین طریق به مقابله با شرایط استرس زا، و همچنین افزایش عواطف مثبت کمک کند. بر عکس، استفاده اندک از این راهبردها میتواند باعث تشدید افکار منفی و شناختهای تحریف شده گردد و علایم افسردگی بیشتری را موجب شود(41).
همسو با این یافتهها، نتایج مطالعه وندرهسلت و همکاران نشان داد که کاربرد ترکیبی از راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان در پی رویدادهای استرس زا، اثر نگرشهای ناکارآمد بر علائم افسردگی دانشجویان را کاهش میدهد (42)که این یافته با پژوهش محمدزاده ابراهیمی نیز هم خوانی دارد(25). مارتین و دهلن گزارش کردهاند که راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان به ویژه ارزیابی مجدد مثبت با کاهش علائم افسردگی، اضطراب و خشم ارتباط دارد (43). طبق یک مطالعه دیگر راهبردهای انطباقی تنظیم هیجان با افزایش رضایت از زندگی و عواطف مثبت همراه بوده و با سطوح پایین خلق افسرده و عواطف منفی رابطه دارد (44). استفاده از برخی راهبردهای سازگارانه ی تنظیم هیجـان همچـون ارزیابی مجدد شناختی در مواجهه با اسـترس، عـلاوه بـر کاسـتن از هیجانـات منفی، می تواند باعث افزایش هیجانات مثبت شود(46، 45).
در مورد راهبرد پذیرش نتایج متناقضی گزارش شده است. هرچندپذیرش به عنوان یک راهبرد سازگارانه رابطه مثبتی با عزت نفس و خوش بینی دارد و به افراد در کنار آمدن با شرایط استرسزا کمک میکند. برخی پژوهش ها در تناقض با یافته پژوهش حاضر ارتباط مثبتی را بین پذیرش و افسردگی گزارش کردهاند(47، 35). درتببین این تناقض، میتوان به نـوع رویکردی که به پذیرش مشکلات منجر میشود، اشاره کرد. این بدین معناست که اگر پذیرش، با اختیار فرد و حـس مثبت توأم باشد، پیامد هیجانی مثبت و اگـر بـا حـس منفـی و انفعال همراه باشد، پیامد منفی بهدنبال خواهد داشـت. در واقع فـرد اگـر مشـکلاتش را منفعلانه و بدون تلاش برای تغییر دادن شرایط بپـذیرد، حالـت غم و اندوه و در نتیجه افسردگی به بار خواهد آورد. به طور کلی پژوهشــگران در ایــن مســأله کــه پــذیرش جــزء مؤلفههـای کارآمـد اسـت یـا ناکارآمـد، بـا یکـدیگر اختلاف نظر دارند. گارنفسکی، کراج و اسپینهاون (2001) بیان کردهاند که احتمالا درست نیست که راهبرد پذیرش را به عنوان یک راهبرد سازگارانه درنظر بگیریم زیرا گویه هایی که زیر مقیاس پذیرش را تشکیل میدهد (مانند فکر میکنم نمیتوانم در مورد اتفاق رخ داده چیزی را عوض کنم) ممکن است درجهای از ناامیدی را منعکس کند(24). در مجموع، همان طور که مارتین و داهلن(2005) بیان کردهاند، به نظر می رسد پذیرش فقط در شرایط خاصی انطباقی بوده و شاید به اوضاع روانی فرد بستگی داشته باشد. بنابراین اگر فرد در رویارویی با وقایع استرسزا، برای تغییر شرایط احساس ناتوانی کرده و فکر کند باید شرایط را منفعلانه بپذیرد، احتمال درماندگی و افسردگی او بیشتر است(43).
در رابطه با راهبرد فاجعهانگاری میتوان گفت افرادی کـه رخدادهای ناراحتکننده را وحشتناک، فاجعهآمیـز یـا هولنـاک میخوانند، احتمال بیشتری وجود دارد که افسـرده شـوند. صالحی ، باغبان، بهرامی و احمدی (1390) گزارش کردند که استفاده از این راهبرد بیشترین تاثیر را روی افسردگی، اضطراب، خصومت و حساسیت بین فردی دارد (27). این راهبرد میتواند مستقیما روی حالت هیجانی فرد اثر بگذارد(27). این نتایج همچنین با بخشی از یافته های پژوهش هـای گارنفسـکی و همکاران (2004)، مارتین و داهلن (2005) ، ارول انگـن (2010) ، که راهبرد فاجعهآمیز پنداری را در پیش بینی مشکلات هیجانی موثر می دانند، همخوانی دارد(49،48،43). نشخوار فکری به معنای تمرکز روی افکار و احساسات وابسته به رخداد منفی و سرزنش خود و سرزنش دیگران راهبردهای ناسازگازانه دیگر هستند و پژوهشهای متعددی ارتباط این راهبردها را با افسردگی تأیید کرده اند (50).
به طور کلی افراد افسرده برای تنظیم کردن ناراحتیهای خود از راهبردهایی استفاده میکننـد کـه نـه تنها ناراحتی آن ها را کاهش نمیدهد، بلکه بـه تـأثیرات هیجـانی منفی و از جمله افسردگی منجر میشود. ارتباط معنادار بین مؤلفـه هـای ناکارآمـد تنظـیم شناختی هیجان با افسردگی، هم خوان با یافته های دیگر محققان در این زمینه است( 53- 51 ، 38). از طرفی، آلدائو و نولن ـ هوکسما (2010) بیان میکنند کـه راهبردهای کارآمد نسبت بـه راهبردهـای ناکارآمـد نقش کمتری را در تنظیم شناختی هیجان بازی میکنند. زیرا قوهی انطبـاق و سـازگاری آن ها ممکن است بیشتر وابسته به بافت باشـد. مـثلاً ارزیابی مجدد ممکن است فقط زمانی انطباقی باشدکه موقعیت بتواند واقعاً بازسـازی و ایجـاد شـود، درصـورتی کـه نشـخوار فکـری در اغلـب مواقـع غیـرانطباقی است(38).
براساس یافته های این پژوهش تمایل معمول فرد به استفاده از برخی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، بر میزان افسـردگی او مؤثر بوده و این راهبردها پیشبینیکننـده اخـتلال افسـردگی هستند. مطابق با نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام راهبردهای سرزنش خود، فاجعه انگاری ،تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، تمرکز مجدد مثبت و سرزنش دیگران به ترتیب در حضور سایر متغیرهـا بیشـترین تأثیر را بر افسردگی دارد و درکل 34% از واریانس افسردگی را پیش بینی می کند. به طوری که راهبردهای ناسازگارانه مثل سرزنش خود، فاجعه انگاری و سرزنش دیگران به صورت مستقیم و تمرکز مجدد و تمرکز مجدد بر برنامه ریزی به طور معکوس پیش بینی کننده افسردگی هستند.
با وجود اینکه همه 9راهبرد تنظـیم شـناختی هیجان به تنهایی با افسردگی همبستگی معناداری دارند (جدول 2) اما این همبستگی در حضور سایر متغیرها معناداری خود را از دست داده است. همان طور که در جدول 2 مشاهده میشود پذیرش، دیدگاهگیری و ارزیابی مجدد مثبت هر کدام به تنهایی رابطه معکوس معناداری با افسردگی دارند. همچنین نشخوار ذهنی با افسردگی همبستگی مثبت و معنادار دارد اما این متغیرها در حضور عوامل قویتر اثر خـود را از دسـت داده و درمعادله تحلیل رگرسیون منظور نشـده و در نتیجـه تأییـد نشـده اند.
این نتایج را میتوان با آنچه، یوسفی (1385) مایران و همکاران(2011) برکینگ، ایبرت، گوچپرز و هافمن(2013)، پیرامن (1393)، مردانی و مهرابی (1396) در زمینه نقش متغیرهای سرزنش خود، فاجعه انگاری، تمرکز مجدد بر برنامهریزی، تمرکز مجدد مثبت و سرزنش دیگران در پیش بینی افسردگی گزارش کردهاند (55، 54، 47، 31) همسو دانست. طبق پژوهش یوسفی، در هر دو جنس، میزان بـالای اسـتفاده از راهبردهـای مقصر دانستن خود، و فاجعهانگاری با میزان بالای افسردگی و اضطراب رابطـه دارد (31). یافته های مشترک تحقیقات موجود، نشان میدهد از میان راهبردهای ناسازگارانه، سرزنش خود، و فاجعه آمیز پنداری همبستگی نیرومندی با هیجانات منفی اعم از افسردگی، اضطراب، استرس و خشم دارند. با این وجود،در برخی پژوهشها عوامل متفاوتی در پیش بینی افسردگی موثر گزارش شده است، برای مثال در پژوهش صالحی(1394) به سهم متغیرهای پذیرش و نشخوار فکری در پیش بینی اشاره شدهاست. صالحی نشخوار فکری و فاجعه انگاری را از عوامل پیش بینیکننده مشکلات هیجانی می داند (26) .این تناقضات میتواند تحت تأثیر عواملی چون شدت و نوع افسردگی، جنسیت و میزان اضطراب باشد. برای مثال نتیجه پژوهش یوسفی (1385) حاکی از وجود تفاوت معنادار میان دختران و پسران نوجوان در استفاده از برخی راهبردهای شناختی تنظیم هیجـان بـه هنگـام مواجهـه بـا استرس و رخـدادهای منفـی زنـدگی است (31). از طرفی میزان اضطراب و شدت افسردگی در افراد میتواند نقش تعدیل کننده داشته باشد و افراد افسرده با سطوح مختلف اضطراب و شدت افسردگی از راهبردهای متفاوتی استفاده کنند.
از جمله محدودیتهای پژوهش حاضر، استفاده از پرسش نامه های خودگزارشی بود که میتواند با سوگیری در پاسخدهی همراه باشد. همچنین جامعه آماری پژوهش حاضر دانشجویان دانشگاه یزد بودند که به دلیل ویژگیهای خاص این جامعه و افزایش چشمگیر دختران نسبت به پسران، تعمیم پذیری نتایج با محدودیت روبرو است. علاوه بر این یافتهها محدود به علایم افسردگی مورد سنجش از طریق پرسشنامه افسردگی بک است و قابل تعمیم به نمونه های بالینی مبتلا به افسردگی نیست.
در راستای یافتههای پژوهش حاضر، همانطور که گارنفسکی، کراج و اسپینهاون (2000) پیشنهاد کردهاند آموزش راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان میتواند در پیشگیری و مداخله در مشکلات هیجانی مؤثر واقع شود(24). با توجه به اینکه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان عموما در کودکی آموخته و در پایان نوجوانی تقریبا به سبک خودکار شناختی فرد تبدیل شده و تثیبت میشود، بنابراین پیشنهاد میشود آموزش راهبردهای مؤثر تنظیم هیجان در سنین کودکی و توسط والدین آغاز شده و در مدرسه تکمیل گردد.
نتایج این پژوهش همچنین به درمانگران رهنمود میدهد تا به بررسی و شناسایی سبک های ناسازگارانه تنظیم هیجان و جایگزین کردن سبکهای سازنده تر به عنوان بخشی از روند درمان افسردگی مبادرت ورزند.
تضاد منافع
نویسندگان اعلام می دارند که در این پژوهش، هیچ گونه تعارض منافعی وجود ندارد.
تشکر و قدردانی
نویسندگان از تمامی افرادی که در این پژوهش شرکت نموده اند و مسؤولین محترم دانشگاه یزد که انجام این پژوهش را میسر ساختند، تشکر و قدردانی می نمایند.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |